کد مطلب:329689 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:164

پرستاری از امام سجاد(ع )
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

چون كار (جنگ ) به امام حسین (ع ) تنگ و سخت شد و یگانه و تنها ماند، به خیمه های فرزندان پدرش روی آورد. آنها را از ایشان خالی و تهی دید. سپس به خیمه های اصحاب و یارانش التفات نموده و نگریست كسی از آنان را ندید، پس شروع و آغاز نمود به بسیار گفتن ((لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم )) (حركت و جنبشی و قوت و توانایی نیست جز به وسیله خدای بلند مرتبه بزرگ ) سپس به خیمه های زنان رقیه ، به خیمه فرزندش علی زین العابدین (امام چهارم ) آمد وی را دید به روی فرشی از پوست افتاده ، پس بر او در آمده و زینب نزد وی بوده كه پرستاریش ‍ می نمود، چون علی بن الحسین (ع ) به پدر بزرگوارش نگاه كرد، خواست حركت نموده و برخیزد، ولی از سختی بیماری نتوانست . به زینب فرمود: مرا به سینه ات تكیه ده كه این (امام ) پسر رسول خدا (ص ) است كه (اینجا) روی آورده ، زینب پشت زین العابدین نشست و آن حضرت را به سینه خود تكیه داد. امام حسین (ع ) از بیماری فرزندش پرسید و او خدای تعالی را حمد و سپاس ‍ می نمود، سپس گفت ای پدر! امروز با این منافقین و مردم دور و چه كردی ؟ امام حسین (ع ) به او فرمود: ای پسرم ! شیطان و دیو سركش بر ایشان غالب و چیره گشته و ذكر و یاد خدا را از اینان فراموش گردانیده ، و میان ما و آنان آتش جنگ برو افروخته شد تا اینكه روی زمین خون جاری و روان شد. علی (زین العابدین ) گفت : ای پدر! عمویم عباس كجاست است ؟ پس چون عمویش را از پدرش پرسید، گریه زینب گلویش را گرفت (و نتوانست سخنی بگوید) و به برادرش نگریسته كه چگونه به فرزندش پاسخ خواهد داد، زیرا او را به شهادت و كشته شدن عمویش عباس آگاه نساخته بود، از بیم آنكه بیماری اش شدت یافته و سخت گردد، پس امام حسین به او فرمود: ای پسرم ! عمویت كشته شد، و دو دستش را در كنار فرات جدا كردند.

پس علی بن الحسین (ع ) سخت گریست تا اینكه از حركت و جنبش افتاده و بیهوش شد. چون به هوش آمد، از هر یك از عموهایش پرسید و امام حسین به او فرمود: كشته شدند.

علی بن الحسین گفت : برادرم علی و حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه و زهیر بن قین كجا هستند؟ امام حسین به او فرمود: ای پسرم ! بدان مرد زنده ای جز من و تو در خیمه ها نیست ، و كسانی را كه از ایشان می پرسی همه آنها بر روی زمین افتاده اند (كشته شده اند) (83)

83-1- زينب كبري ، ص 222 و 223.